پنجره حقیقت

از پنجره حقیقت بیرون را بنگرید

پنجره حقیقت

از پنجره حقیقت بیرون را بنگرید

بیستودوّم بهمن هر سال شورانگیزتر از سال قبل، خود را نشان داده است. افرادى تحلیلهاى گوناگونى میکنند؛ این تحلیلها در واقع در یک خلأ انجام میگیرد [که] مىنشینند با خودشان فکر میکنند؛ متن واقعیّت مردم حرف دیگرى میزند. کسانى که مىنشینند با دقّت، با ملاحظهى سطوح خیابانها، بعضى با دوربینهاى مشخّص، جمعیّتها را اندازه میگیرند، گزارشهاى متعدّدى به ما دادند که سال گذشته - سال ۹۱ - جمعیّت به میزان قابل توجّهى از سال قبل بیشتر بود؛ امسال همان افراد و همان کسانى که این محاسبات دقیق یا نزدیک به دقیق را انجام میدهند، گزارش دادند که امسال از سال گذشته هم جمعیّت متراکمتر بود. این حرف [که] بر زبانها تکرار میشود، ممکن است کسى خیال کند که لقلقهى لسان است که "هر سال از سال قبل بهتر"؛ امّا نه، واقعیّت است. خب، این واقعیّت چه چیزى را به ما نشان میدهد؟ تشخیص این حقیر این است که جشن سالگرد انقلاب هم مثل خود انقلاب یک پدیدهى بىنظیر است. یعنى چه؟ [یعنى] همچنانکه انقلاب ما به اعتراف حتّى دشمنان، در طول تاریخِ انقلابها نظیر نداشت از جهات مختلف، بزرگداشت سالگرد این انقلاب هم در هیچجاى دنیا نظیر ندارد. معمولاً سالگرد انقلابهاى کشورهاى گوناگون را که ما در تلویزیون و در خبرها دیده بودیم، یک مراسم خشک رسمى - بعد از گذشت دو سال، سه سال، چهار سال - برگزار میشد. اینجا این مسئله نیست؛ ملّت جشن میگیرد؛ نه فقط در تهران، در همهى مراکز استان؛ نه فقط در مراکز استان، در همهى شهرستانهاى کشور؛ نه سال اوّل و دوّم و پنجم و دهم، سال سىوپنجم. این پدیدهى عجیبى نیست؟ ۳۵ سال از انقلاب گذشته است؛ آن کسانىکه سال اوّل انقلاب متولّد شدند، امروز مردان و زنانِ ۳۵ سالهاند - از دورهى جوانى هم تقریباً عبور کردهاند - درعینحال سالگرد انقلاب، همهسال با انگیزه، با احساس استقامت، با وفادارى نسبت به آرمانهاى انقلاب، با قدرت و شوکت تکرار میشود؛ این عجیب نیست؟ بگذارید رسانههاى دشمن در زبان، هر کار میخواهند بکنند بکنند، [امّا] اتاقهاى فکرشان میفهمند در اینجا چه خبر است. آنهایى که نشستهاند و مطالعه میکنند، میفهمند که با این ملّت، با این انقلاب، با این انگیزه، با این ایمان نمیشود مقابله کرد.

بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مردم آذربایجان ۱۳۹۲/۱۱/۲۸

منبع:khamenei.ir

  • محمد

دهه‌ى فجر مثل خیلى از چیزهاى انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى، یک پدیده‌ى منحصربه‌فرد است در تاریخ شناخته شده‌ى ما. این، شعار نیست؛ این درست عین واقعیت است، با مطالعه و با تدبر. چرا منحصربه‌فرد است؟ همه‌ى انقلابهاى دنیا، از وقتى که جریان انقلابها و حضورهاى مردمى در تاریخ ثبت شده است، سالگردهائى داشتند و دارند. اینى که این سالگردها به وسیله‌ى همان عامل و عنصرى تجلیل بشود و به یاد مانده بشود که اصل آن حادثه را به وجود آورد، این در تاریخ نظیر ندارد. ببینید انقلابهائى که از آنها چندین سال اثرى باقى بود و تحولاتى که یاد آنها در ذهنیت جامعه‌شان باقى ماند - حالا بعضى از انقلابها و تحولات اجتماعى بعد از مدتى بکل از بین رفت و یاد آنها هم فراموش شد - مثلاً فرض بفرمائید انقلاب اکتبر شوروى که ده‌ها سال وجود داشت، یا یک خرده ضعیف‌تر از آن، انقلاب کبیر فرانسه و همچنین بقیه‌ى این تحولاتى که یا به وسیله‌ى انقلابهاى مردمى یا شبه انقلابهاى مردمى به وجود آمد، در سالگرد آنها - لااقل در سال سوم و چهارم - دیگر خبرى از متن مردم نیست، مردم حضور ندارند؛ سالگرد انقلاب را به صورت یک حرکت تشریفاتى انجام میدهند؛ یک عده‌اى از مسئولین مى‌آیند، مى‌ایستند؛ احیاناً رژه‌ى نیروهاى مسلح و یک تعدادى هم تماشاچى.


سى سال از انقلاب ما میگذرد. هر سال آن کسانى که سالگرد انقلاب را مجسم کردند، برجسته کردند، جشن گرفتند، آحاد مردم بودند. میلیونها مردم هر سال 22 بهمن در سرتاسر کشور به خیابانها مى‌آیند؛ آنها اعلام میکنند عید انقلاب را، سالروز انقلاب را، یادبود انقلاب را. این معنایش چیست؟ این معنایش این است که انقلاب، قائم به ایمانهاى آحاد مردم است؛ مخالفین با انقلاب، مخالفین با نظامِ برآمده‌ى از انقلاب، با مردم روبه‌رو هستند، با مردم طرفند. سرّ اینکه آنها موفق هم نمیشوند، همین است؛ والّا هیچ نظام سیاسى‌اى نیست که نشود آن را با روشهاى سیاسى یا امنیتى متزلزل کرد؛ یک قوى‌ترى مى‌آید، آن را متزلزل میکند. اما نظامى که متکى به مردم است، مخالفینش هرچه از لحاظ امنیتى و نظامى و ثروت و اقتصاد و اینها قوى‌تر هم باشند، نمیتوانند این نظام را متزلزل کنند؛ سرّش هم این است که این نظام متکى به مردم است، متکى به ایمانهاست، متکى به همان عاملى است که اصل این نظام را به وجود آورده است؛ این خیلى چیز مهمى است.

سعى میکنند - کمااینکه امسال در تجربه‌هاى گوناگون دیده شد - هر مراسمى که متکى به انبوه حضور مردمى است، اگر بتوانند، این را به نحوى خراب کنند. روز قدس که براى ضدیت با اسرائیل است، شما مى‌بینید یک گروه معدودى، یک گروه فریب‌خورده‌اى پیدا میشوند، علیه مسئله‌ى فلسطین و به نفع اسرائیل شعار میدهند؛ روز سیزده آبان که روز معارضه‌ى ملت ایران و برائت و نفرت ملت ایران از استکبار آمریکائى است، مى‌آیند علیه این حرکت، علیه نظام جمهورى اسلامى، علیه اسلامیت شعار میدهند! این معنایش چیست؟ این معنایش این است که دشمن نظام جمهورى اسلامى از این حضور خالصِ پرانگیزه‌ى مردمى وحشت دارد؛ این حضورى که مشتمل است بر تمام گرایشهاى موجود در میان مردم، سلائق سیاسى گوناگون. ملت ایران متحدند، ملت ایران جهتگیرى‌شان روشن است؛ میخواهند این جهتگیرى متحد را، این حرکت منسجم را در تبلیغاتِ خودشان متفرق نشان بدهند؛ ملت ایران را گروه گروه شده و دسته دسته شده و در مقابل هم در مسائل اصولى و اساسى معرفى کنند. هدف، این است؛ با این باید مقابله کرد.

جمهورى اسلامى با خواست مردم و ایمان مردم بر سر کار آمد؛ با این خواست و همین ایمان تا امروز با کمال اقتدار و احساس عزت و احساس بى‌نیازى پیش رفته است؛ و بعد از این هم ان‌شاءالله با اقتدار کامل، با عزت کامل، بر همه‌ى دشمنانش پیروز خواهد شد.

پس مطلب اول به طور خلاصه این است که بیست و دوى بهمن متعلق به ملت ایران است، متعلق به امام بزرگوار است، متعلق به شهداست، متعلق به آن روح و معناى حقیقى انقلاب اسلامى است، مال ملت است؛ دشمن میخواهد این ثروت عظیم و ذخیره‌ى عظیم ملى را متزلزل کند، ضعیف کند. شما با تمام قوا ان‌شاءالله باید در صحنه باشید و عاقلانه و مدبرانه حرکت کنید. ملت هم - بدانید - دلبند و دلبسته‌ى به همین شعارهاى اساسى انقلاب است. امروز در دنیا عزت ملت ایران، عظمت ملت ایران - که دشمن هم به آن اقرار میکند - به برکت همین انقلاب و این حضور مردمى است؛ و ملت ایران این را از دست نخواهند داد.


khamenei.ir
  • محمد

رهبری امام خمینی(ره) و ویژگی‌ها و امتیازات خاص آن در نگاه آیت الله خامنه ای از اصلی‌ترین و مهم‌ترین دلایل پیروزی انقلاب اسلامی، تثبیت نظام اسلامی در کشور و حرکت رو به جلوی ملت ایران در عرصه‌های گوناگون است. مواردی چون شناخت نیروی مردم و بهره‌گیری از آن و نهادسازی در راستای حفظ دستاوردهای انقلاب از جمله خصوصیات رهبری نهضت بوده که توسط رهبر انقلاب به عنوان «هنر امام خمینی(ره)» نامیده شده است.
آنچه در ادامه می‌آید گزیده‌ای از بیانات رهبر انقلاب اسلامی درباره‌ی ویژگی‌های منحصر به فرد رهبری امام خمینی(ره) است:



* مطرح کردن حاکمیت اسلام

بیت‌الغزل کار امام، ایجاد حکومت اسلامى بود. اگر فرض کنیم چنین انقلابى بدون شعار حکومت به راه مى‌افتاد - به عنوان اصلاحات و همان کارهایى که در تأسیس عدالتخانه و تشکیلات مشروطیت شد - بلاشک کار امام، یک دهم کار الان اهمیت نداشت؛ چون بالاخره آن خاندان مى‌رفتند و جناح و جریانى از متدیّنین - که قاعدتاً منتخبان امام، متدیّنین بودند - روى کار مى‌آمدند؛ اما آن کار چیزى بود، این کار یک چیز دیگر است. اهمیت کار امام - که توقّع این است ما این کار را تقویم درستى بکنیم - این بود که مسأله حاکمیت اسلام را مطرح کردند. حکومت اسلامى به معناى حکومت مسلمین نیست؛ به معناى حکومت اسلام است، والّا اگر فقط حکومت مسلمین باشد، حدّاکثرش این است که مسلمانى در رأس کار مى‌آید و رفتار شخصى او، رفتار خوبى خواهد بود. احیاناً نمى‌گذارد در ظواهر جامعه هم فسق و فجورى صورت گیرد؛ اما نظام کشور و اداره زندگى براساس اسلام نخواهد بود؛ سلایق و فرهنگها و عادات و کج‌فهمیهاى گوناگون تأثیر مى‌گذارند. چیزى که جامعه اسلامى را مصونیت مى‌بخشد، «حکومت اسلامى» است؛ یعنى حاکمیت اسلام. هنر بزرگ امام این بوده است که حاکمیت اسلام را در این‌جا مطرح کردند.
صیغه خاص ایشان هم براى حاکمیت اسلام، «ولایت فقیه» بود. ۱۳۷۸/۱۱/۰۴


* شناختن نیروی مردم

یکى از بزرگترین هنرهاى امام راحل ما این بود که این نیروى مردم را شناخت و آن را کشف کرد و از آن بهره گرفت؛ و به مردم اعتماد کرد.
وضع ایران قبل از پیروزى انقلاب، وضع خوبى نبود؛ مردم در حال بى‌تکلیفى، دشمنان مسلط، اینجا پایگاه اسرائیل و استراحتگاه سران رژیم صهیونیستى، که مى‌آمدند مى‌بردند، مى‌خوردند و استفاده‌ى سیاسى و مالى مى‌کردند. آن روزى که بعضى از کشورهاى عرب تصمیم گرفتند که از نفت علیه اسرائیل استفاده کنند، شاه ایران دل صهیونیستها را گرم کرد و گفت من به شما نفت مى‌دهم. وضع ایران در آن روز این‌گونه بود و کسى امیدى نداشت؛ اما امام راحل ما (قدّس‌اللَّه نفسه‌الزّکیه) وقتى همت گماشت و بر این مبارزه عزم کرد، هیچ نیرویى جز نیروى مردم نداشت. او به این نیرو معرفت پیدا کرد؛ به این نیرو تکیه کرد و خداى متعال هم که همه چیز دست اوست - که «و ما رمیت اذ رمیت و لکنّ اللَّه رمى» - دلها را منقلب کرد. وقتى دلها متوجه به این حقیقت شد، نیروها به میدان آمدند و قدرت رژیم طاغوتى و وابسته شاه متزلزل شد و نظام اسلامى در این کشور سربلند کرد. ما در حساسترین نقطه‌ى دنیاى اسلام و بر سر چهارراه قرار داریم و بیشترین نقطه اعتماد امریکا و استکبار در این منطقه، بر رژیم سلطنتى شاه بود. ۱۳۸۵/۰۵/۳۰ 

* گم نکردن هدف

چه شد که غربى‌ها، مشخصاً انگلیسى‌ها، در این مسأله [مشروطه] کامیاب شدند؛ از چه شگردى استفاده کردند که کامیاب شدند. در حالى که مردم که جمعیت اصلى هستند، مى‌توانستند در اختیار علما باقى بمانند و اجازه داده نشود که شیخ فضل‌اللَّه جلو چشم همین مردم به دار کشیده شود؛ قاعده‌ى قضیه این بود. به نظر من مشکل کار از این‌جا پیش آمد که اینها توانستند یک عده‌اى از اعضاى جبهه‌ى عدالت‌خواهى - یعنى همان اعضاى دینى و عمدتاً علما - را فریب بدهند و حقیقت را براى اینها پوشیده نگه دارند و اختلاف ایجاد کنند...
من به انقلاب خودمان که نگاه مى‌کنم، مى‌بینم هنر بزرگ امام این بود که دچار این غفلت نشد؛ اساس کار امام این است. امام اشتباه نکرد که حرفى را که گفته بود و هدفى را که اتخاذ کرده بود، در سایه‌ى تنبیه و ظاهرسازى‌هاى شعارهاى دیگران گم کند و فراموش کند. این، اساس کار موفقیت امام بود که مستقیم به طرف هدف پیش رفت؛ صریح و عریان آن را جلوى چشمش قرار داد و به طرف آن حرکت کرد. متأسفانه این کار را زعماى روحانى و مشروطه نکردند و بر ایشان غفلت ایجاد شد؛ فلذا اختلاف شد. اختلاف که به وجود آمد، آنها تسلط پیدا کردند. وقتى قدرت دست آنها آمد، دیگر کارى نمى‌شد کرد. ۱۳۸۵/۰۲/۰۹


* جلوگیری از هضم شدن انقلاب در اردوگاه شرق و غرب

هنر بزرگِ امام بزرگوار ما این بود که چارچوب محکمى را براى این انقلاب به وجود آورد و نگذاشت این انقلاب در هاضمه قدرتها و جریانهاى سیاسىِ مسلّط هضم شود. شعار «نه شرقى، نه غربى، جمهورى اسلامى»، یا شعار «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى» که تعالیم امام و خطّ اشاره انگشت ایشان در دهان مردم انداخت، معنایش این بود که این انقلاب متّکى به اصول ثابت و مستحکمى است که نه به اصول سوسیالیزمِ اردوگاه آن روز شرق ارتباطى دارد، نه به اصول سرمایه‌دارىِ لیبرال اردوگاه غرب. علّت این‌که شرق و غرب با این انقلاب دشمنى کرده‌اند و سرسختى نشان داده‌اند، همین بود. ۱۳۸۱/۰۳/۱۴


* سامان دادنِ نهاد بسیج 

یکى از چیزهائى که در هر حرکت عمومى و در هر نهضت لازم است، این است که بر اساس تفکرات و مبانى پایه‌اى این نهضت و این جریان، هم بایستى «واژه‌سازى» بشود، هم بایستى «نهادسازى» بشود. وقتى یک فکر جدید - مثل فکر حکومت اسلامى و نظام اسلامى و بیدارى اسلامى - مطرح میشود، مفاهیم جدیدى را در جامعه القاء میکند؛ لذا این حرکت و این نهضت باید واژه‌هاى متناسب خودش را دارا باشد؛ اگر از واژه‌هاى بیگانه وام گرفت، فضا آشفته خواهد شد، مطلب ناگفته خواهد ماند...
انقلاب اسلامى هر دو را انجام داد. فرض کنید در مقوله‌ى نظامى، ارتش که ساخته و پرداخته‌ى فرهنگ دیگرى و نظام دیگرى و کسان دیگرى بود، تبدیل شد به یک ارتش انقلابى، به یک ارتش متدین و مؤمن؛ ساختهایش هم تغییر پیدا کرد، روشهایش هم تغییر پیدا کرد، شعارهایش هم تغییر پیدا کرد؛ در آن، تحول به وجود آمد. در کنار این، نهاد نوپا و تازه‌اى از خود انقلاب روئید و آن، سپاه پاسداران انقلاب اسلامى بود؛ که اگر این دومى نمیشد، اوّلى هم امکان‌پذیر نبود. اینها هنرهاى انقلاب است که امام بزرگوار ما مظهر اِعمال این هنرها و فهم دقیق از نیاز جامعه و نیاز آینده بود و این را با قدرت، با قاطعیت و با پیگیرى انجام داد.
این حرکت عظیم بسیج، این اقدامى که امام در سازماندهى بسیج کرد - مطالبه‌ى سازماندهى بسیج را امام کرد، ارتش بیست میلیونى را امام مطرح کرد - یکى از همان کارهاى معجزآساى انقلاب بود که امام انجام داد...
البته بسیجى که در سال ۵۸ تشکیل شد، نیازهاى آن روز را تأمین میکرد - این یک نیاز بود - امروز بسیج نوع نیازهاى دیگرى را برآورده میکند. مسائلى که امروز مطرح است، آن روز مطرح نبود. امروز بسیج ما در زمینه‌ى علم، در زمینه‌ى ابتکار، در زمینه‌ى نوآورى، پیشرو است. این هم هنر امام بود. ۱۳۹۰/۰۷/۲۲

منبع:khamenei.ir

  • محمد

آقای رئیس جمهور! بگویید دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند


در یکی از روزهای سال ۱۳۶۲ ، زمانی آیت الله خامنه ای ، رییس جمهور وقت ، برای شرکت در مراسمی از ساختمان ریاست جمهوری ، واقع در خیابان پاستور خارج می شد ، در مسیر حرکتش تا خودرو ، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده می شد.

صدا از طرف محافظ ها بود که چند تای شان دور کسی حلقه زده بودند و چیز هایی می گفتند. صدای جیغ مانندی هم دائم فریاد می زد : «آقای رییس جمهور! آقای خامنه ای! من باید شما را ببینم» . رییس جمهور از پاسداری که نزدیکش بود پرسید: «چی شده ؟ کیه این بنده خدا؟»

پاسدار گفت: «نمی دانم حاج آقا! موندم چطور تا این جا تونسته بیاد جلو.ٰ» پاسدار که ظاهرا مسئول تیم محافظان بود ، وقتی دید رییس جمهور خودش به سمت سر و صدا به راه افتاد ، سریع جلوی ایشان رفت و گفت: « حاج آقا شما وایسید ، من می رم ببینم چه خبره» بعد هم با اشاره به دو همراهش ، آن ها را نزدیک رییس جمهور مستقر کرد و خودش رفت طرف شلوغی. کمتر از یک دقیقه طول کشید تا برگشت و گفت: «حاج آقا ! یه بچه اس. می گه از اردبیل کوبیده اومده این جا و با شما کار واجب داره . بچه ها می گن با عز و التماس خودشو رسونده تا این جا. گفته فقط می خوام قیافه آقای خامنه ای رو ببینم ، حالا می گه می خوام باهاش حرف هم بزنم».

رییس جمهور گفت: « بذار بیاد حرفش رو بزنه. وقت هست».

لحظاتی پسرکی ۱۲-۱۳ ساله از میان حلقه محافظان بیرون آمد و همراه با سرتیم محافظان ، خودش را به رییس جمهور رساند. صورت سرخ و سرما زده اش ، خیس اشک بود . هنوز در میانه راه بود که رییس جمهور دست چپش را دراز کرد و با صدای بلند گفت: «سلام بابا جان! خوش آمدی» پسر با صدایی که از بغض و هیجان می لرزید ، به لهجه ی غلیظ آذری گفت: « سلام آقا جان! حالتان خوب است؟» رییس جمهور دست سرد و خشکه زده ی پسرک را در دست گرفت و گفت :« سلام پسرم! حالت چطوره؟» پسر به جای جواب تنها سر تکان داد. رییس جمهور از مکث طولانی پسرک فهمید زبانش قفل شده. سرتیم محافظان گفت :« اینم آقای خامنه ای! بگو دیگر حرفت را » ناگهان رییس جمهور با زبان آذری سلیسی گفت: « شما اسمت چیه پسرم؟» پسر که با شنیدن گویش مادری اش انگار جان گرفته بود ، با هیجان و به ترکی گفت:« آقاجان! من مرحمت هستم. از اردبیل تنها اومدم تهران که شما را ببینم.»

آقای خامنه ای دست مرحمت را رها کرد و دست رو ی شانه او گذاشت و گفت:‌« افتخار دادی پسرم. صفا آوردی . چرا این قدر زحمت کشیدی؟ بچه ی کجای اردبیل هستی؟» مرحمت که حالا کمی لبانش رنگ تبسم گرفته بود گفت: « انگوت کندی آقا جان! » رییس جمهور پرسید: « از چای گرمی؟» مرحمت انگار هم ولایتی پیدا کرده باشد تندی گفت: « بله آقاجان! من پسر حضرتقلی هستم» .آقای خامنه ای گفت: « خدا پدر و مادرت رو برات حفظ کنه.»

مرحمت گفت: « آقا جان! من از ادربیل آمدم تا این جا که یک خواهشی از شما بکنم.» رییس جمهور عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرد و گفت: « بگو پسرم. چه خواهشی؟»

-آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم(ع) نخوانند!

-چرا پسرم؟

مرحمت به یک باره بغضش ترکید و سرش را پایی انداخت و با کلماتی بریده بریده گفت: « آقا جان ! حضرت قاسم(ع) ۱۳ ساله بود که امام حسین(ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم ۱۳ سالم است ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم . هر چه التماسش میکنم،می‌گوید ۱۳ ساله‌ها را نمی‌فرستیم. اگر رفتن ۱۳ ساله ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم(ع) را چرا می خوانند؟»

حالا دیگر شانه های مرحمت آشکارا می لرزید. رییس جمهور دلش لرزید. دستش را دوباره روی شانه مرحمت گذاشت و گفت:« پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است» مرحمت هیچی نگفت. فقط گریه کرد و حالا هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می رسید.

رییس جمهور مرحمت را جلو کشید و در آغوش گرفت و رو به سرتیم محافظانش کرد و گفت :« آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ... تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است. هر کاری دارد راه بیاندازید. هر کجا هم خودش خواست ببریدش.بعد هم یک ترتیبی هم بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل. نتیجه را هم به من بگویید»

آقای خامنه ای خم شد ، صورت خیس از اشک مرحمت را بوسید و گفت : « ما را دعا کن پسرم. درس و مدرسه را هم فراموش نکن. سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» و...

کمتر از سه روز بعد ، فرمانده سپاه اردبیل ، مرحمت را خوشحال و خندان دید که با حکمی پیشش آمد. حکم لازم الاجرا بود. می توانست باز هم مرحمت را سر بدواند ولی مطمئن بود که می رود و این بار از خود امام خمینی حکم می آورد. گفت اسمش را نوشتند و مرحمت بالا زاده رفت در لیست بسیجیان لشکر ۳۱ عاشورا.

http://jahannews.com/images/docs/files/000340/nf00340748-1.jpg


مرحمت به تاریخ هفدهم خرداد ۱۳۴۹ در یک کیلومتری تازه کند «انگوت» در روستای «چای گرمی»، متولد شد. امام که به ایران برگشت ، مرحمت کلاس دوم دبستان بود. ۱۳ ساله که شد ، دیگر طاقت نیاورد و رفت ثبت نام کرد برای اعزام به جبهه. با هزار اصرار و پادرمیانی کردن این آشنا و آن هم ولایتی ، توانست تا خود اردبیل برود ، اما آن جا فرمانده سپاه جلوی اعزامش را گرفت. مرحمت هر چه گریه و زاری کرد فایده ای نداشت. به فرمانده سپاه از طرف آشناهای مرحمت هم سفارش شده بود که یک جوری برش گردانید سر درس و مشقش. فرمانده سپاه آخرش گفت : «ببین بچه جان! برای من مسئولیت دارد. من اجازه ندارم ۱۳ ساله ها را بفرستم جبهه. دست من نیست.» مرحمت گفت : «پس دست کی است؟» فرمانده گفت: «اگر از بالا اجازه بدهند من حرفی ندارم» همه این ها ترفندی بود که مرحمت دنبال ماجرا را نگیرد. یک بچه ۱۳ ساله روستایی که فارسی هم درست نمی توانست صحبت کند ، دستش به کجا می رسید؟ مجبور بود بی خیال شود. اما فقط سه روز بعد مرحمت با دستوری از بالا برگشت .
مرحمت بالازاده تنها یک سال بعد ، در عملیات بدر ، به تاریخ ۲۱ اسفند ۱۳۶۳ با فاصله بسیار کمی از شهادت مرادش ، مهدی باکری ، بال در بال ملائک گشود و میهمان سفره ی حضرت قاسم (علیه السلام) گردید.

http://jahannews.com/images/docs/files/000340/nf00340748-2.jpg


از مرحمت بالازاده ، وصیت نامه ای بر جای مانده است که متن کامل آن را در زیر می خوانید. وصیت نامه ای که نشان می دهد روحش نمی توانست در کالبد ۱۳ ساله اش آرام بگیرد:

وصیت نامه مرحمت بالازاده جمعی لشکر عاشورا ،گردان علی اکبر

به نام خداوند بخشنده مهربان

از اینجا وصیت نامه ام را شروع می‌کنم. با سلام بیکران به پیشگاه منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) و با سلام بیکران به رهبر مستضعفان، ابراهیم زمان، خمینی بت شکن و با سلام بی کران به مردم ایثارگر و شهید پرور ایران، که همچون امام حسین(ع) و لیلا، پسرشان را به دین اسلام قربانی می‌دهند.

آری ای ملت غیور شهید پرور ایران! درود بر شما! درود برشما که همیشه در مقابل کفر ایستاده اید و می‌ایستید تا آخرین قطره خونتان.

درود برشما ای ملت ایران! ای مشعل داران امام حسین ! تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید.

و ای پدر و مادر عزیزم ! اگر این پسرتان در راه اسلام به شهادت برسد، افتخار کنید که شما هم از خانواده شهدا برشمرده می‌شوید.

ای پدر و مادر عزیزم! از شما تقاضایی دارم . اگر من شهید بشوم گریه نکنید. اگر گریه بکنید به شهدای کربلا و شهدای کربلای ایران گریه بکنید تا چشم منافقان کور بشود و بفهمند که ما برای چه می‌جنگیم. حالا معلوم است که راه تنها یک راه است که آن راه هم راه اسلام و قرآن است. و آخر وصیت می‌کنم راه شهیدان را ادامه بدهید و اسلحه شان را نگذارید در زمین بماند.

و مادرم و پدرم چنانچه من می‌دانم لیاقت شهادت را ندارم ولی اگر خداوند بخواهد که شهید بشوم مرا حلال کنید و من هم شهادت را جز سعادت نمی دانم. یعنی هر کس که شهید می‌شود خوش به حالش که با شهدا همنشین می‌شود. و از تمام همسایه‌ها و از هم روستایی هایمان می‌خواهم که اگر از من سخن بدی شنیده اید و کارهای بدی دیده اید حلال بکنید. و برادرانم اسحله ام را نگذارند در جا بماند و خواهرانم با حجاب با دشمنان جنگ کنند. خدایا تو را قسم می‌دهم که اگر گناهانم را نبخشی از این دنیا به آن دنیا نبر.

خدایا خدایا تو را قسم می‌دهم به من توفیق سربازی امام زمان(عج) و نائب برحق او خمینی بت شکن را قرار دهی. تا در راه آنها اگر هزاران جان داشته باشم قربانی بدهم.

کربلا کربلا یا فتح یا شهادت
جنگ جنگ تا پیروزی

منبع:جهان نیوز

  • محمد

تمام خلق اولین وآخرین،  زیر سایه محمد ص است.فرمود ان کنتم تُحِبون الله  اگر شما خدا را دوست دارید، فاتَبعونی مرا متابعت کنید و فرمان ببرید .تا یُحِببکُم الله .آن وقت مثل خودم همان طور که دوستتان دارم ،خدا هم که بالا سر همه است ، همه مارا باهم دوست می دارد .این طوری مارا هم نزد خدای خودش می برد. وقتی که پیغمبر ص را دوست داریم، خدا چون دوست و محبوبش بود،آمد و دست انداخت و همه ما را -هم محمد ص و هم زیر دست و پایش را- بغل کرد.لذا از طرف پیغمبرش به امت می گوید،اگر شما خدا را دوست دارید.فاتبعونی مرا متابعت کنید ،یحببکم الله ان وقت خدا شما را دوست دارد. فرق است بین اینکه، خدا را دوست بداریم یا خدا ما را دوست بدارد.کدام بهتر است؟ وقتی من خدا را دوست دارم خیلی باید مراقبت کنم که دستم کوتاه نشود! اما وقتی خدا، من یا شما را در بر گرفته چطور ؟آن وقت شما دیگر بپّا هم داری!می خواهی در بروی نمی توانی!گفت یکی اینجاست که مرا پنهانی گرفته و نمی توانم در بروم.رفیقم دم در ایستاده می گوید بلند شو بیا، اما نمی توانم بروم،گفت چرا ؟گفت اینجا قاطی این جمعیّت ، یکی پنهان است،نمی شناسمش اما نمی گذارد بروم-او محمد ص است.

منبع:کتاب طوبای محبت ،مجالس حاج محمد اسماعیل دولابی

 ‍‍‍

  • محمد

حجت‌الاسلام محمدعلی جاودان از اساتید برجسته اخلاق هستند که در طی دوران زندگی و تحصیل حوزویشان از محضر اساتید برجسته‌ای از جمله آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی، آیت‌الله خوانساری، آیت‌الله حق‌شناس و علامه عسکری بهره‌مند شده اند.

آن­چه از نظر می­ گذرانید سخنان مهم آیت ­الله جاودان درباره برخی جشن­ ها و مراسمات نهم ربیع­ الاوّل است. این مطلب از آخرین شماره نشریه «خط» کاری از خانه طلاب جوان انتخاب شده است.

روز نهم ربیع، روز شادمانی است. شادمانی اهل­ بیت است. آن را قدر بدانیم و به حرام آلوده نکنیم. گاهی کسانی که عنوان دوستی دارند، حرام­ های خیلی روشن و مسلّم را انجام می­ دهند. البته اگر واقعاً دوست بود که این کارها را نمی ­کرد و به حرام آلوده نمی ­شد، به بی­ ادبی آلوده نمی ­شد، به بی­ حیایی آلوده نمی­ شد.

یک آقای بزرگواری است که الان در استان خراسان، امام جمعه است. ایشان یک طلبه­ فاضل و خیلی باعرضه بوده و دو سه زبان خارجی هم آموخته بود و آرزو می­ کرد که برای کارهای تبلیغی به کشورهای خارجی برود. یک­ وقت فرمایشات رهبر را گوش می­ کند که از ایشان سؤال کردند که اگر شما در این مقام رهبری نبودید، دلتان می ­خواست که چه کاری انجام بدهید؟ ایشان فرموده بودند که دلم می ­خواست بروم در یک روستا و کار آخوندی بکنم.

ایشان، اوّلین­ بار که این حرف را شنیده، از آن آرزو که امیدوار بود برای کارهای تبلیغی به کشورهای خارجی برود، دست برداشت و گفت خُب می­ رویم به یک روستا. به سیستان و بلوچستان رفت. اوّل که به آن روستا وارد شده بود، کسی جواب سلامش را هم نمی ­داد. اما باقی ماند و حوصله کرد. خوش اخلاقی و خدمت نشان داد. آرام آرام اهالی این روستا به او علاقه­ مند شدند، اهالی آن روستا به او علاقه­ مند شدند، این­جا می­ توانست کار بکند، آن­جا می ­توانست کار بکند، از این طرف می­ بردنش، از آن طرف می ­بردنش.

یک­ دفعه که به روستایی رفته بود، مثلاَ پنجاه کیلومتر آن طرف ­تر، هنگام برگشت، پشت ماشین که نشسته و کمی از آن منطقه دور شده بود، یک نفر اسلحه ­ای را پشت گردنش می­ گذارد و می­ گوید آقا کنار بایست. ایشان فکر می­ کند بچه­ های بسیج هستند و دارند با او شوخی می­ کنند. ولی دید خیلی جدّی است.

از ماشین پیاده ­اش کردند و روی موتور نشاندند و رفتند تا پاکستان. حدود صد و پنجاه کیلومتر راه بود. ایشان می­ گوید هر کجا آن­ها پیاده شدند که آب بخورند، به من فقط اجازه­ یک مشت آب می­ دادند. وقتی که فهمیده ­بود به دست چه کسانی گرفتار شده، به حضرت صدیقه کبری(س) عرض کرده­ بود: «یک کاری کنید آبرویم نرود، آبروداری کنیم. حالا هرطور هم شد، بشود».

خب در راه با نهایت شجاعت با آن­ها برخورد کرد. ایشان به دست عوامل ریگی گرفتار شده ­بود؛ آن­ها یک مجموعه بزرگی از شیعیان را از هر طرف ­دزدیده بودند. در آن­جا هم شکنجه و شلاق برقرار بود و با فاصله ­هایی، سر می­ بریدند. ایشان تعریف می­ کرد که یک نوار سخنرانی در اصفهان که خیلی هم سرو صدا داشت را ابتدا پخش می­ کردند. سخنرانی علنی که نوارهایش را همه ­جا برده ­اند. لعن و سبّ کرده ­بود. هروقت می­خواستند سر یک نفر را ببُرند، این نوار را می­ گذاشتند، خون­شان به جوش می ­آمد و بعد، سر می­ بریدند. خُب ثوابش برای آن آقایی که سخنرانی کرد و آن­هایی که پای منبر خندیدند و کف زدند! آن­هایی که تشویق کردند، آن­هایی که دعوت کردند، ثوابش به آن­ها هم می­ رسد!

ایشان به حساب همان حرفی که با حضرت زهرا(س) عرض کرده ­بود، تمام این حوادث را به خوبی پشت سر گذاشته­ بود. همه را در یک کنار می­ نشاندند، سر یک نفر را می­بریدند که بقیه را هم آزار بدهند. آن­ها به ایشان گفته بودند ما نمی دانیم تو چه طوری هستی! همه­ این­هایی که می­ بینی این­جا هستند، همه­ شما که می­ گویید شیعه هستید، همه­ شان مشرک هستند. وقتی پای مرگ می ­آید، می ­افتند به دست و­ پای ما و التماس می­ کنند و قسَم می­ دهند. هرکار بتوانند، می­ کنند تا کشته نشوند. ما هم برای این که نشان می­ دهند که مشرک هستند، حقد و کینه­ مان بیشتر می­ شود. آن نوار لعن و نفرین را هم که می­ گذارند.

در هر صورت، در این مدّت هم که آن­جا بود، چون باسواد بود، ناگزیر با آن­ها زیاد بحث می­ کرد و آیه و حدیث برایشان می­ خواند. به برکت آن توسّل به حضرت صدیقه طاهره، یکی از مریدان آن­ها، کمی به ایشان تمایل پیدا کرده ­بود. یعنی احساس کرده ­بود حرف­های ایشان، حق است. هم­ او، یک روزی ایشان را نجات می­ دهد و الان هم در خراسان، در یکی از شهرستان­ های کوچک، امام جمعه است. اگر همه آن جمع توسّل می­ کردند، همه­ شان نجات پیدا می­ کردند.

همین یک حادثه کافی است، هرچند که صد نمونه از این دست، شنیده ایم که مثلاً یک نفر به خودش بمب می­ بندد و می­ رود داخل یک مسجد تا صد نفر، دویست نفر شیعه را تکّه پاره ­کند. این کار، صدها عامل دارد. آمریکا هست، اسرائیل هست، عربستان سعودی هم هست، من هم با آن منبر و اظهاراتم، یک عامل هستم که کمک می­ کنم. لااقل ما نکنیم. حالا در داخل این شهر، هزار جای دیگر می­ کنند، من این را نکنم. من به قتل عام شیعه کمک نکنم. رهبر هم که فتوا دادند، حکم کردند به حرمت.

ما در سابق جلساتی داشتیم، با دوستان صحبت می­ کردیم، می­ گفتیم تو در بند رضای خدایی یا هر کاری دلت می ­خواهد، می ­کنی؟ اگر خواست دلت مهم است، پس هر کاری می­ خواهی بکن! خدا که در کار نیست. اما اگر در بند رضای خدایی، من شک دارم. چون می ­بینم یک مرجع تقلید، دو مرجع تقلید، بلکه بیشتر این حرکت را حرام دانسته­ اند. شک می ­کنم در بند رضای خدا باشی. وقتی یک نفر، دو نفر از مراجع، چنین حرفی زده­ اند و از حرمت سخن گفته­ اند، آدم شک در رضای خدا می ­کند. شما دربند رضای خدا هستی یا نیستی؟

منبع:جهان نیوز به نقل از خبر گزاری دانشجو

  • محمد

در ستاد نماز گفتیم، آقازاده‌ها، دخترخانم‌ها، شیرین‌ترین نمازی که خواندید، برای ما بنویسید. یک دختر یازده ساله یک نامه نوشت، همه ما بُهتمان زد.

 حاج آقا قرائتی تعریف می ‏کرد: در ستاد نماز گفتیم، آقازاده‌ها، دخترخانم‌ها، شیرین‌ترین نمازی که خواندید، برای ما بنویسید. یک دختر یازده ساله یک نامه نوشت، همه ما بُهتمان زد، دختر یازده ساله، ما ریش‌سفیدها را به تواضع و کرنش واداشت.

نوشت که ستاد اقامه نماز! شیرین‌ترین نمازی که خواندم این است که: در اتوبوس داشتم می‌رفتم یک مرتبه دیدم خورشید دارد غروب می‌کند. یادم آمد نماز نخواندم، به بابایم گفتم: نماز نخواندم، گفت: خوب باید بخوانی، اما حالا که اینجا توی جاده است و بیابان، گفت: برویم به راننده بگوییم نگه‌دار. پدر گفت: راننده که بخاطر یک دختر بچه نگه نمی‌دارد، گفتم: التماسش می‌کنیم. گفت: نگه نمی‌دارد. گفتم: تو به او بگو. گفت: گفتم که نگه نمی‌دارد، بنشین. حالا بعداً قضا می‌کنی. دختر دید خورشید غروب نکرده است و گفت بابا خواهش می‌کنم، پدر عصبانی شد، اما دختر گفت: پدر، امروز اجازه بده من تصمیم بگیرم. می‌گفت ساکی داشتیم، زیپ ساک را باز کرد، یک شیشه آب درآورد. زیرِ صندلی اتوبوس هم یک سطل بود، آن سطل را هم آورد بیرون. دستِ کوچولو، شیشه کوچولو، سطل کوچولو. شروع کرد وسط اتوبوس وضو گرفت.

قرآن یک آیه دارد می‌گوید: کسانی که برای خدا حرکت کنند مهرش را در دلها می‌گذاریم به شرطی که اخلاص داشته باشد، نخواسته باشد خودنمایی کند، شیرین‌کاری کند، واقعا دلش برای نماز بسوزد، پُز نمی‌خواهد بدهد. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» مریم/۹۶ یعنی کسی که ایمان دارد، «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» کارهایش هم صالح است، کسی که ایمان دارد، کارش هم شایسته است، «سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»، «وُدّ» یعنی مودت، مودتش را در دلها می‌گذاریم. لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد. منِ، بچه یازده ساله هم می‌توانم در فضای خودم امام باشم.

شاگرد شوفر نگاه کرد و دید که دختربچه وسط اتوبوس نشسته و دارد وضو می‌گیرد، پرسید: دختر چه می‌کنی؟ گفت: آقا من وضو می‌گیرم، ولی سعی می‌کنم آب به کف اتوبوس نچکد. بعدش هم می‌خواهم روی صندلی، نشسته نماز بخوانم. شاگرد شوفر یک کمی نگاهش کرد و چیزی به او نگفت. به راننده گفت: عباس آقا، ببین این دختر بچه دارد وضو می‌گیرد.

راننده هم همین‌طور که جاده را می‌دید، در آینه هم دختر را می‌دید. مدام جاده را می‌دید، آینه را می‌دید، جاده را می‌دید، آینه را می‌دید. مهر دختر در دل راننده هم نشست. راننده گفت: دختر عزیزم، می‌خواهی نماز بخوانی؟ صبر کن، من می‌ایستم. ماشین را کشید کنار جاده و گفت: نمازت را بخوان دخترم، آفرین.

چه شوفرهای خوبی داریم، البته شوفر بد هم داریم که هرچه می‌گویی: وایسا، گوش نمی‏ دهد. او برای یک سیخ کباب می‌ایستد، اما برای نماز جامعه نمی‌ایستد. در هر قشری همه رقم آدمی هست.

دختر می‌گفت: وقتی اتوبوس ایستاد، من پیاده شدم و شروع کردم به نماز خواندن. یک مرتبه اتوبوسی‌ها نگاهش کردند. یکی گفت: من هم نخواندم، دیگری گفت: من هم نخواندم. شخص دیگری هم گفت: ببینید چه دختر باهمتی است، چه غیرتی، چه همتی، چه اراده‌ای، چه صلابتی، آفرین، همین دختر روز قیامت، حجت است. خواهند گفت: این دختر اراده کرد، ماشین ایستاد. یکی یکی آنهایی هم که نماز نخوانده بودند، ایستادند به نماز. دختر می‏ گفت: یک مرتبه دیدم پشت سرم یک عده دارند نماز می‌خوانند. می‏ گفت: شیرین‌ترین نماز من این بود که دیدم، لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد. منِ، بچه یازده ساله هم می‌توانم در فضای خودم امام باشم.

منبع: جهان نیوز

  • محمد

امام رضا علیه السلام : إجتَهِدوا أن یَکونَ زَمانُکُم أربَعَ ساعاتٍ : ساعَةً مِنهُ لِمُناجاةِ اللّه ِ و ساعَةً لِأمر المَعاشِ و ساعةً لِمُعاشَرَةِ الإخوانِ و الثِّقاتِ و الَّذینَ یُعَرِّفُونَ عُیُوبَکُم و یَخلِصونَ لَکُم فِی الباطِنِ و ساعَةً تَخلُونَ فِیها لِلَذّاتِکُم و بِهذِهِ السّاعَةِ تَقدِروُن عَلَى الثَّلاثِ ساعاتٍ ؛ حدیث

امام رضا علیه السلام :بکوشید که زمانتان را به چهار بخش تقسیم کنید : زمانى براى مناجات با خدا ؛ زمانى براى تأمین معاش ؛ زمانى براى معاشرت با برادران و معتمدانى که عیب هایتان را به شما مى شناسانند و در دل شما را دوست دارند ، و ساعتى براى کسب لذّت هاى حلال با بخش چهارم توانایى انجام دادن سه بخش دیگر را به دست مى آورید. .

منبع:کتابخانه احادیث شیعه

شهادت هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت  تسلیت باد

  • محمد

اى دل خون شده! ایّام عزاى حسن ست

کز ثَرى تا به ثریّا همه بیت الحزن ست

پیرهن چاک زنم در غم آن گوهر پاک

گز غمش چاک ملک را به فلک پیرهن ست

شهادت کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی ع تسلیت باد

  • محمد

جان جهان ز پیکر هستی جدا شده

خاموش، شمع محفل نورالهدی شده

ملک خداست غرق در اندوه و اضطراب

واویلتا عزای رسول خدا شده


رحلت پیامبر اکرم تسلیت باد


  • محمد